شعر زیبایی که جناب آقای حسین متولیان در شب شعر “یاد مهر” ایراد کردند
…………………………………………………………………………………………
بینداز عصایت را…
موسی نشده ای که زندانی ات کنند…
و رود ِ بنی اسرائیل تو را
دست به دست در سبد ِ کودکی ات تا کاخ فرعون بدرقه کند…
موسی نشده ای تا قومت
یهود باشند
و گوساله بپرستند
موسی نشده ای حتی ، تا طور ِ مناجاتت را پا برهنه طی کنی
و از چوپانی به پیامبری پل بزنی…
اگر باز گردی این بارمعجزه ات ید بیضا نیست!
آیه ی نور با خود می آوری…
موسای کاظم باشی یا موسای عمران
فرقی نمی کند!
سرنوشت تو اسارت نیست…
سر نوشت تو شکافتن نیل حتی نیست…
دروغ گفته اند اگر تو را صاحب ِ تابوت ِ عهد دانسته اند!
کذب محض است اگر منتظر نشسته اند تا به اشارتی دوازده چشمه بجوشانی
سرنوشت محتوم تو ایستادگی است
سرنوشت قطعی ِ تو پیروزی است!
تو ناچاری که قهرمان باشی!
موسی شده ای که صدر نشین اخبار شوی
موسی شده ای که باز گردی
و با عصای چوبی ِ هشتاد و چند سالگی ات
هفتاد و دو فرقه ی نامهربان که یاس را نیلی میخواهند ، را بشکافی
موسی شده ای که به نیل فرمان بدهی جاری شود
و لوحه های آیات تورات را بر قلب ها حک نمایی تا هرگز نشکنند
من میدانم
وقتی که باز گردی شعبده ی ساحران بی اثر خواهد شد
و فرعون در هر لباسی که باشد
از چشمهای روشن ِ تو خواهد ترسید
که همه ی خفاشها از روشنایی می هراسند
پس بینداز عصایت را…
موسای من
الیس الصبح بقریب؟!!
” حسین متولیان ”
برچسب ها : یاران صدر , مولتی مدیا ,